این مقاله در دست تصحیح و ویرایش است.
حبس و زندان :
باز سازی:
هدف از حبس، بازپروری کرامت و شخصیت و بازیابی فرشته درون انسانهاست و نه تبدیل مجرم به موجودی تحقیر شده و بی محتواتر و سرخورده تر از گذشته .طبیعتا انسان بی محتوا و رانده، انسانی آکنده از عقده خواهد بود که با بازگشت به جامعه بیمی از رو آوردن دوباره به جرم و بزه نخواهد داشت.پس محیط زندان باید محیطی آموزشی و تربیتی و حقوق زندانی باید مطابق با شخصیت معمول انسانی باشد .
معنی حبس:
حکم زندان تنها به معنی محرومیت از آزادی و قرار داشتن در چهار دیواری است و نه محرومیتی اضافه تر.در واقع مجازات، تنها همان مجازات معین از سوی قاضی است و نه کمتر و بیشتر.بنابراین اعمال محرومیت و سختی و تنگنای بیش از اصل حبس(حتی نسبت به بدترین مجرم) ،خود تخلف و جرم است. لازم نیست که زندان محیطی آکنده از رفاه سطح بالا باشد ولی همه حقوق و امکاناتی که شخص در بیرون از زندان و پیش از جرم در محیط خانه خود دارا بوده درمحیط زندان نیز باید دارا باشد ، از جمله حق آرامش و سکوت،حق استفاده از رسانه،حق داشتن غذای کافی و سالم،حق استفاده از روشنایی و نور کافی،حق جای خواب و استراحت کافی و حق داشتن امکانات مطلوب بهداشتی و درمانی.
پالایش:
انسانی که توبه حقیقی می کند و یا مجرمی که مجازات خود را طی می نماید دیگر انسانی پاک و معمولی و مساوی با دیگران در بهره وری از همه حقوق و امتیازات اجتماعی به شمار آمده و جامعه و خانواده حق آن را ندارند تا زمانی که فرد دوباره به سوی گناه و جرم روی نیاورده ،به وی به چشم انسانی متفاوت از دیگران بنگرند وگرنه هر نوع انگ مجرمیت یا اعمال محرومیت و یا ابراز تحقیر و نفرت ،فرد را بر اثر عقده و خشم به روی آوردن دوباره به جرم و بزه ،تحریک خواهد کرد.
مدت زندان:
مدت زندان باید در حدی باشد که موجب تنبیه و آگاهی شود نه آنکه از زندانی موجودی پیر و راکد و افسرده ساخته و نیروی فعال وقابل نفع برای جامعه ،بخش طولانی از عمر خود را در زندان به سر برد؛ به ویژه در نخستین مرتبه جرم که بزه کار بودن ذاتی در وجود بسیاری از انسانها قابل اثبات نیست (مگر در جرائمی که مصداق عمیق جنایتند).
زندان حتی با بهترین امکانات، بدترین نوع مجازات است. هیچ نعمتی بالاتر از آزادی نیست پس هیچ مجازاتی نیز سخت تر از حبس و سلب آزادی نیست . زندان نه گرفتن آزادی بلکه گرفتن زندگی است .قطعا هر قاضی که خود تنها چند روز محیط زندان را تجربه کرده باشد در صدور حکم حبس ،منطقی تر و عادلانه تر و انسانی تر عمل خواهد نمود.
حبس یا برای تنبیه و آگاهی است و یا برای بازداشتن فرد از ورود به جامعه برای دست زدن به جرم و ناامنی . بعضی مجرمان مشمول قاعده اولند و بعضی مشمول نوع دوم. تکرار جرم نشانه گر ذاتی بودن میل به بزهکاری در مجرم است و اینجا حبس بیش از آنکه جنبه تنبیه و آگاهی بخشی داشته باشد جنبه نگهداری دارد ؛ اما این نوع حبس نیز حد خود را دارد زیرا هیچ انسانی ذاتا گرگ خلق نشده.زندان دراز و طولانی فقط شایسته افرادی است که حکم اعدامشان تبدیل به زندان شده است.
اگر شخص قابل اصلاح بوده و محیط زندان نیز محیط اصلاح گری و ندامت آفرینی باشد باید حتی برای بدترین نوع جرم ،چند سال محدود حبس کافی باشد. مجازاتی که امید باز گشت به زندگی عادی را از انسان بگیرد فقط جنبه تشفی مجازات کننده را در پی دارد ونه اصلاح مجازات شونده را ؛ مانند لباسی چرکین که شستن و فشردن آن تا حدی مناسب است وگرنه تار و پودش از هم گسیخته می گردد .بر این اساس، حبس ابد حتی در بدترین جرائم یعنی قتل نیز، حبسی فاقد توجیه است زیرا اگر هدف ،باز پروری شخص است این امر باید دارای حد زمانی مشخص باشد . نباید از نظر دور داشت که در عالم ،هیچ موجود یا فعل هیچ موجوی نه شر مطلق است و نه خیر مطلق . ادیسون می گوید:"هیچ چیز کاملا خراب نیست.حتی ساعتی که از کار افتاده ،دو بار در روز زمان درست را نشان می دهد".
هر سختی و فشاری که از حد خود بگذرد دیگر ماهیت و فلسفه خود را از دست داده و به جای نفع و اصلاح ،تخریب را به دنبال خواهد داشت . حتی تحمیل بار و فشار و خواسته زیاده یا محرومیت و مجازات خارج از حد معقول خدا نیز انسان را از او جدا و گریزان خواهد ساخت. چه بسا زندان چند روزه برای یک مجرم سازنده تر از زندان چند ماهه و زندان چند ماهه کاراتر از زندان چند ساله باشد.دین حتی در مورد سرزنش زبانی نیز از افراط منع نموده؛ زیرا تداوم بیش از حد سرزنش، دیگر تاثیر اصلاح گرایانه خود را از دست داده وشخص به جای تنبه ،بر گناه ،جدی تر و جری تر می گردد.
5-وجود مجازاتها یا مشوق های موازی (مانند حبس مشروط یا انجام خدمات مفید به جای حبس )برای کم کردن از مدت زندان یا تبدیل زندان به جریمه برای اشخاص دارا،یک نیاز و ضرورت است تا نه عمر انسانها در زندانهای دراز تباه شود و نه خانواده زندانی با از دست دادن عضو خود دچار آسیب و صدمات روانی و اقتصادی گردند و نه جامعه از نیروی فعال و مفید بی بهره ماند.در واقع گاه خرج زندانی یک مجرم برای جامعه بیش از دخل آن است. ویکتور هوگو در داستان ژان وال ژان می گوید:"مرا برای یدن تکه نانی پانزده سال به زندان انداختید اما پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم".
تبدیل زندان به جریمه علاوه بر کاستن از حجم زندانیان ،منبع در آمد ی برای دستگاه قضایی به شمار می رود و همان نقش تنبیهی زندان را برای اشخاص متمول ایفاء می کند.
توجه به ضربات روانی و اقتصادی خانواده های زندانیان از آن لحاظ حائز اهمیت است که بعضی از این خانواده ها به دلیل تنگنا و فشار،خود نیز ممکن است به راه خلاف کشیده شده و در واقع، مجازات ، زاینده جرم واقع گردد. مجازات زندان تنها مجازات شخص نیست بلکه خواه و ناخواه مجازاتی برای خانواده او نیز هست لذا باید در صدور حکم حبس همه جوانب شخصی و اجتماعی و خانوادگی و نیز شرایط محیطی یا روانی که فرد تحت آن به سوی جرم روی آورده نیز در نظر گرفته شود آنچنانکه وضعیت هر فرد از لحاظ آگاهی یا عدم آگاهی از جرم بودن فعل یا استقلال و اغفال در ارتکاب به جرم ،متفاوت است و حتی گاهی فرد خود چنان از کرده خویش پشیمان است که آزادی وعفو ،کارآمدتر و اصلاح کننده تر است تا مجازات.اگر هدف از مجازات ایجاد پشیمانی در مجرم است پس نباید فراموش نمود که گاهی مجازات عفو پشیمانی بیشتری را موجب می شود. پس تشخیص قاضی همیشه مقدم بر قانون است زیرا حکم قانون حکمی کلی و دورادور و حکم قاضی حکمی بر مبنای تفصیل و استدراک است .بنابراین هنر است که بدانیم چه مجرمینی نیازمند دستگیری و درمان و توجهند و چه مجرمینی مستحق مجازات.هر جرم دارای مراتب است و علاوه بر مراتب دارای شرایط گوناگون بیرونی است که در لحاظ مجازات همه این موارد باید مورد نظر قرار گیرند.
یک فعل در هر شرایطی یا نسبت به هر انسانی ممکن است گناه محسوب نشود یا شدت و ضعف گناه و جرم بودن آن متفاوت باشد .
روح و روان انسان مانند لباس نو و سفیدی است که کوچکترین لکه روی آن توجه انسان را به خود جلب می کند اما همچنان که لکه ها بیشتر و بیشتر می شوند انسان نسبت به لکه جدید بی توجه تر می شود تا جایی که دیگر انسان هیچ اهمیتی به لکه های جدید نمی دهد و از آن غافل می گردد.جرم و گناه نیز همین حالت را نسبت به روح و قلب دارد. همیشه جرم جرم و گناه گناه می آورد پس باید سعی نمود که اصلا پیرامون جرم و گناه نرفت یا اگر انسان بدان گرفتار شد سریعا در صدد شستن و زدودن آن برآید.
قانون برای شرایط عادی نوشته شده ،حال آنکه بسیار انسانها ممکن است تحت شرایط خاص و غیر طبیعی، فعل خود را از نظر عقل وجیه و منطقی دانندو این قضاوت ،دارای احترام و ارزش استماع است واصولا گناه و جرم یک امر اعتباری و نسبی است.
بنابراین مجرمین سه گروهند: 1-گروهی که به منطقی بودن کار خود همچنان یقین دارند2- کسانی که به غیر منطقی بودن کار خود پی برده و پشیمانند. 3- کسانی که می دانند کارشان غیر منطقی بوده اما حس پشیمانی ندارند.
هیچ جرمی به صورت کلی مجازات ندارد بلکه همه مجازاتها برای جرم در معنی تعریف شده و خاص خودند. بنابراین هر جرمی مراتب دارد و هر مرتبه مجازات خاص خود را دارد.
از میان این سه ،فقط گروه سوم قابل مجازاتند .
زندان تنها سلب آزادی است و نه سلب غذای کافی و مکان کافی و امکانات بهداشتی و تفریحی کمتر از بیرون.
نوع مجازات بستگی به نوع جرم ،سن فرد و دفعه ارتکاب جرم،شرایط روحی یا مادی مجرم در ارتکاب به جرم .
عدم مطابقت جرم با مجازات از مجرم موجودی عقده ای می سازد و نه باز پروریده شده.مجرم تا جرم خود را قبول نکند مجازات بر وی تاثیر نخواهد داشت.
تبدیل مجازات اعدام به زندان و تبدیل مجازات زندان به مجازاتهای جایگزین.
نود درصد مجرمان در شرایطی دست به جرم می زنند که اگر همه ما نیز اگر در شرایط او می بودیم قطعا چنین می کردیم.
حبس ابد روزنه امید بخشی برای فرد برای جبران باقی نمی گذارد.علاوه بر این حبس ابد زندان را در چشم او تبدیل به محیطی معمولی می کند که دیگر احساس حبس و زندان را احساس نکرده و زندان تاثیر تنبیهی را از دست می دهد.
زمانی که یک حکومت توان مهار و کنترل جامعه را نداشته باشد به گسترش اعدام رو می آورد.
هیچ مجرمی در شرایط عادی مرتکب قتل نمی شود .
زندانیان بدهکار:
در هیچ نظام شرعی یا عقلی ، عدم توانایی مالی در قبال پرداخت بدهی، جرم تعریف نشده ؛پس حبس اشخاص به دلیل مذکور، خود تخلف و جرم است زیرا اام معسر و غیر متمکن به تمکین ،اام به ما لا یحصل و ما لا یوجد است .
ممکن است گفته شود که وقتی دادگاه شک در استطاعت بدهکار دارد زندانی کردن مقروض،می تواند اهرمی باشد که شخص در صورت استطاعت واقعی ،تحت فشار قرار گرفته و مجبور به پرداخت دین گردد . این مسئله نیز خلاف قاعده است زیرا در اینجا مقروض،منکر است و قول منکر مطابق اصل و مورد تایید خواهد بود واگر طلبکار، شاهد ومدرکی دارد می تواند علیه او اقامه نماید و در غیر این صورت ، قاضی ودادگاه امر به تحقیق می دهد؛ در نتیجه اگر مالی از او کشف وضبط شد ان را مصادره می کند (که البته ضروریات زندگی ازحکم حبس و مصادره و فروش ،استثناست) و در غیر این صورت ، فرد ،آزاد وتنها حکم باقی مانده ،پرداخت تدریجی دین ،متناسب با توان وقدرت وی خواهد بود به خصوص در مسائلی مانند مهریه (که بحثی دردسرساز در جامعه اسلامی است ) باید گفت که مرد در زمان تعیین مهریه قصد اغواء وفریب نیز نداشته،زیرا مهریه حقی نیست که نسبت به مطالبه آن یقینی درکار باشد .علاوه بر اینکه اصولا مهریه بر خلاف حقوق دیگر،یک بدهی حال محسوب نمی شود بلکه حقی است که در صورت مطالبه زن بر عهده مرد می آید و نکته مهم تر اینکه، کلا در مورد همه دیون(به شرط عدم تقصیر در فقد تمکن) وظیفه پرداخت بر عهده حکومت بوده و یکی از موارد صرف خمس ، پرداخت دیون غارمین است . علاوه بر اینکه گاه خود قرض دهنده نیز به جهت عدم تحقیق لازم از عقل و سفاهت یا تمکن و عدم تمکن فرد گیرنده ،مقصر در مسئله است .
شرط "عندالاستطاعة" یا "عندالمطالبة" نیز در مسئله مهریه یا هر بدهی دیگر از اساس شرطی باطل و بی معنی است زیرا زمانی که زن مهریه خود را طلب می کند یا مرد استطاعت از پرداخت دارد یا ندارد؛ اگر دارد که باید مهریه را بدهد( چه آنکه در عقد ، شرط عند الاستطاعة بیان شده باشد یا عند المطالبه ) یا اینکه از پرداخت مهریه ناتوان است که در این صورت تکلیفی بر عهده او نیست جز پرداخت تدریجی و متناسب با توان[علی الموسع قدره و علی المقتر قدره] .بنابراین این وظیفه زن است که تا زمان تمکن یا سر آمد پرداخت ،صبر پیشه کند[فنظرة الی میسرة].
در مورد دیه نیز بحث به همین شکل است با این تفاوت که مثلا در دیه های مربوط به تصادفات رانندگی ،حبس می تواند مدلل به تخلف قانونی یعنی رانندگی بدون بیمه ثالث اجباری باشد آن هم در صورتی که ثابت شود شخص، متمکن از پرداخت بیمه بوده. پس دلیل حبس ،تخلف از قانون است ونه بدهکاری ؛که البته باید در قانون ،عیناً به این مطلب و مقدار حبس تصریح شود .
حقوق زندانی ومتهم(بر اساس قوانین قضایی):
1-حق آگاهی از دلیل باز داشت (تفهیم اتهام)2- حق آب وغذای مناسب و کافی 3- حق خواب واستراحت وداشتن فضای کافی و استفاده از نور وروشنایی4- محفوظ بودن از سرماوگرما5-حق بهره وری از بهداشت ودرمان وامکانات اولیه وضروری6 - حق داشتن وکیل و ارتباط با او 7- حق مکاتبه و ارتباط با خانواده 8- حق شکایت 9-حق مطالعه و استفاده از کتاب و مجله10- حق درخواست تعجیل در محاکمه11-وم اعاده حیثیت و پرداخت خسارت برای متهمینی که به خطا واشتباه بر آنان اعمال مجازات شده .
مصادیق جرم نسبت به متهم یا زندانی:
1- بیگاری کشیدن از زندانی و متهم 2- شکنجه و آزار یاتهدیدمتهم برای اعتراف( که اعتراف بر مبنای آن هیچ ارزش قضایی ندارد). 3- ورود به حریم خصوصی افراد بدون حکم قضایی 4- ادامه باز داشت متهم بیش از زمانیکه قانون مشخص نموده 5- نگهداری بازداشت شدگان ( متهمین) با زندانیان( محکوم شدگان) .6- ناسزا گفتن به مجرم و زندانی.
در قوانین زندانها تصریح شده است:
1-حداقل فضای فیزیکی مسقف بازداشتگاه های موقت (غیر از فضای هواخوری) برای هر نفر هفت متر مربع باشد.2-به ازای هر پنجاه نفر متهم باید یک مددکار اجتماعی و یک نفر کارشناس حقوقی به کار گرفته شود.3-برای هر مرکز باید حداقل از یک روانشناس جهت ارائه خدمات مشاوره ای و روانشناختی به متهمان، استفاده شود .4- متهمان می توانند از وسایل شخصی خود مانند تلفن همراه و رایانه استفاده نمایند.
همینکگه انسانها از قانون و تنبیه دچار ترس و پشیمانی شوند کافی است . خدا نیز چنین رفتاری با انسانها دارد وبا وجود ترس از خدا دلیل چندانی برای مجازات باقی نمی ماند از این روست که ایمنی از مکر و عذاب یک گناه شناخته شده است.
عوامل بزهکاری:
تنها نفس درون ووسوسه های بیرونی نیست که محرکهای جرم شناخته می شوند بلکه شرایط جامعه و دنیای بیرون نیز دلایلی اساسی در این امرند ؛مثلا شکی نیست که عدالت اقتصادی(نبود فقر و شکاف طبقاتی) یا اجتماعی(مساوات و عدم تبعیض) یا شرایط آسان ازدواج در جامعه و . در کم شدن جرم و جلوگیری از آن تاثیر به سزا دارد.
هیچ انسان مجرم و گناهکاری سزاوار برائت ودور انداختن نیست بلکه این افعال و اعمال انسانهایند که باید از آنها تبری و نفرت جست ،زیرا انسانهایی که ازجامعه طرد می شوند با شدت بیشتری به جرم و گناه باز گشته و بلکه اعتقادشان به صحیح بودن کارشان عمیق تر می شود.(1)
برای قضاوت در مورد دیگران باید آنها را فقط از درون حس و دنیای خودشان لمس نمود و به قول تولستوی:" هر وقت خواستید درباره راه رفتن دیگری قضاوت کنید، کمی با کفشهای او راه بروید".
کشورهای جهان از لحاظ مجازات اعدام سه گروهند: 1- جوامعی که مطلقا مجازات اعدام را در قانون قضایی خود ندارند یا اینکه اجرای آن را متوقف نموده اند که شامل هشتاد و دو درصد از کشورهای جهانند 2- کشورهایی که مجازات اعدام در انها فقط مربوط به قتل عمد می گردد 3- کشورهایی که مجازات اعدام درقانون قضایی آنها فراگیرتراز مسئله قتل است که معدود کشورهای اسلامی از جمله ایران که قانون قضاییشان بر اساس شریعت طرح ریزی شده از این دسته اند و همین جمود بر قوانین قرون عصر حجر است که این کشور را تبدیل به دومین کشور اعدام نموده.
عوامل اصلی قتل :
حسد ،کینه و خشم ، تعصب ، فقر ،مسائل مالی و قدرت طلبی .
قتل شبه عمد : صدمه ای است که عادتا منجر به قتل نمی شود مگر بر حسب اتفاق.
قتل خطایی : در انجام فعل، مقتول قصد نیست ولی بر حسب اتفاق، فعل به او اصابت نموده .
پاسخ: ظاهر آن است که در قتل عمد، دیه هم مجازات است وهم خسارت (چون این دیه بر عهده قاتل است) ولی در دو نوع دیگر، خسارت محسوب می شود چون در صورت عسر و اعتذار قاتل یا فرار او، پرداخت دیه بر عهده عاقله ،یعنی اولیای اوست که البته این قانون نیز قابل نقد و مناقشه است.
2- دیه در باب قتل عمد- بر خلاف تصور عامه - حکمی شرعی نیست بلکه یک مصالحه است یعنی این گونه نیست که اگر صاحبان دم، قاتل را عفو کنند قاتل مم به پرداخت دیه شود بلکه این امر منوط به مصالحه و معامله در قبال عفو از قصاص است .ثبوت حکم دیه در قتل عمد ،خود یکی از ابزارهای شرع در جهت تشویق اولیای دم در جهت بخشش از قصاص است.
3- مطلق فعل در قتل خطایی ،حکم دیه را ایجاب نمی کند .وم دیه در جایی است که فعل شخص از روی سهو به دیگری اصابت کند نه اینکه مقتول ،خود را (عمدا یا سهوا)در معرض اصابت فعل دیگری قرار دهد .به بیان دیگر قتل خطایی و شبه عمد در صورتی موجب دیه است که مقتول، مقصر اصلی در قتل خویش شناخته نشود.
همچنین در جایی که فعل ،مصداق احسان باشد و با رضایت شخص و بدون قصور و کوتاهی فاعل انجام گیرد موجب دیه نخواهد بود [ ما علی المحسنین من سبیل ].
همچنین در جایی که فرد بر اساس حکم قانون و قاضی ،مورد مجازات واقع می گردد و بر حسب اتفاق و بدون افراط و تخطی یا قصور ،جان می سپارد دیه ای بر عهده قانون نخواهد بود.
4- چرا در اسلام دیه زن ،نصف مرد است ؟
پاسخ: ارزش جانی یا کرامت مرد بالاتر از زن نیست بلکه این مسئله ریشه در دلائل فطری ،اجتماعی دارد.بعضی گفته اند که چون این مرد است که اصالتا نیروی کار جامعه محسوب می شود بنابراین حذف یک مرد ،خسارت مالی ومادی بیشتری را بر خانواده و جامعه تحمیل می کند (هر چند که در نظام کاری، زن نیز مانند مرد از همه حق و حقوق کاری بر خوردار است).یا مثلا در مسئله ارث نیز گفته اند که چون خرج زندگی و خانواده بر عهده مرد است طبیعتا مال الارث بیشتری باید در دست او قرار گیرد.
5- دیه اهل ذمه :
بر خلاف تصور کاملا غلط عامه (وحتی بعضی فقها)منظور از اهل ذمه ،اهل کتاب ( مسیحیان و یهودیان و .) نیستند بلکه مراد، کفار و مشرکینند زیرا شرایع یا پیروان بر یکدیگر برتری ندارند بلکه برتری مربوط به ایمان وعمل انسان و بر اساس قضاوت درباره فردیت هر فرد است .(1)
قصاص:
اصل و قاعده " جَزاؤُا سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها" ، قبل از آنکه اصلی شرعی باشد اصلی عقلی وپایه و مبنای همه نظامهای قضایی به حساب می آید .بنابراین قوانین اسلامی مربوط به قتل و قصاص ،به قوانین بین الملل نزدیک تر است تا اعدامهای دیگر.قصاص که اعم از نفس و جرح است از ان رو حیات معرفی شده که موجب تضعیف عزم وانگیزه دیگران بر جنایت و تضمین هر چه بیشتر امنیت اجتماعی و بقای سلامت یا حیات دیگران است.(2)
درباره این سایت